جنبه هنری یک اثرتنهایکی ازاین ارزشهاست که البته درارزیابی یک اثرادبی عنصری بسیار مهم است.بنده دراین آخرین بخش ازعرایض خودمی خواهم نظری کوتاه به ارزش هنری شاهنامه،یعنی به ارزش کارفردوسی ازنظرهنر،سخن پردازی وحس داستان سرایی بیندازم.هنرسخن پردازی فردوسی البته درسراسرشاهنامه نمودار است.ولی استادی اورادرهنر داستان سرایی تنها آنجا می توان مشاهده کرد که مطالب مأخذاو روایات میتولوژی یااخبارتاریخی نیست،بلکه افسانه هایی است که به شاعرفرصت می دهند باپروردن آنها به داستان سرایی بپردازد.داستانهایی که درشاهنامه ازجنبه هنرداستان سرایی اهمیت خاصی دارندعبارتنداز:داستان زال ورودابه،داستان هفت خان رستم،داستان رستم وهفت گردان درشکارگاه افراسیاب،داستان رستم وسهراب،داستان سیاوش،داستان رفتن گیوبه ترکستان،داستان فرودسیاوخش،داستان اکوان دیو،داستان بیژن ومنیژه،داستان رزم یازده رخ،داستان گشتاسب وکتایون،داستان هفت خان اسفندیار داستان رستم واسفندیاروداستان رستم وشغاد.غیرازاین چهارده داستان قطعات کوچک وبزرگ بسیاری درشاهنامه هست که شاعردرآنهافرصت سخن پردازی بیشتری یافته است،مانندقطعه ی نبردرستم واشکبوس،روایت تازیانه جستن بهرام،مرثیه باربد برخسروپرویزوغیره وغیره.ازمیان آن چهارده داستان که نام بردم،نه تنها داستان رستم وسهراب ورستم واسفندیارکه شهرت یافته اند،بلکه داستان هفت خان رستم،داستان سیاوخش،داستان فرودسیاوخش،داستان بیژن ومنیژه وداستان رزم یازده رخ هریک به ملاحظاتی اهمیت خاصی دارند واین هفت داستان نه تنها شاهکارداستانهای شاهنامه،بلکه ازشاهکارهای ادب فارسی بشمارمی روند،تاآنجاکه اگرشما خواسته باشیددرسراسرادب فارسی منظومه هایی که بتوان ازنظر اهمیت به نحوی بااین داستانها مقایسه کردبرگزینید،به نوعی که طبایع وسلایق دیگرراهم ازخودراضی کرده باشید،بازنهایت از پنج داستان تجاوز نخواهیدکرد که عبارت باشند از ویس ورامین فخرالدین اسعدگرگانی،خسرو وشیرین وهفت پیکرولیلی ومجنون نظامی گنجوی وداستان عرفانی منطق الطیر ازفریدالدین عطار.

واما این هفت داستان شاهنامه باحدود ۱۲هزاربیت تنهایک چهارم شاهنامه وهرچهارده داستان نیزباحدود۱۷هزاربیت تنهاکمی بیش از یک سوم همه شاهنامه را تشکیل میدهند. اینکه من در اینجا به کمیت کار فردوسی اشاره میکنم از این روست که بیشتر ایرانیان امروز،حتی کسانی که ادعای نقادی دارند حوصله پرداختن به آثاری که شناخت آنها وقت و دقت بیشتری میخواهد ندارند.از اینرو در خور این بی حوصلگی و بی دقتی معیارهای نقد ادبی نیز خلاصه شده اند و برای بسیاری از ایرانیان شعر آن است که فهم آن وقت و دقت و سواد ادبی نخواهد.هر چه کوتاه تر و ساده تر بهتر.بنابراین یک رباعی یا یک قطعه شعر نو بهترین نمونه شعر میگردد.بویژه اینکه اینگونه اشعار را میتوان در یک سالن نیمه تاریک در پای شمع با موهای آشفته و چشمان خمار و لحن مستانه دکلمه کرد یا چهچهه زد.به عقیده برخی از ایرانیان شعر همین است و آنچه جز این است نظم است.بدین ترتیب اثر شاعر متفکری چون فردوسی که بر اساس برنامه ای منظم  سی تا سی و پنج سال از عمر خویش را هر روز از پگاه تا بیگاه کار کرده در برابر کار کسی قرار میگیرد که هر چند گاه از دولت می حالی یافته و شعری ساخته است. علت اینگونه داوریها این است که هنر در ایران به سه چهار رشته شاعری و نویسندگی و نوازندگی و خوانندگی محدود گشته است و رشته های دیگر هنر بویژه انواع هنر نمایشی پیشرفت مهمی نکرده اند.در این شهر لندن که شما زندگی میکنید و من امشب مهمان شما هستم،چندی پیش یک هنرپیشه مشهور در گذشت که تمام شهرت خود را مدیون این بود که نقش هاملت را از همه بهتر بازی کرده بود. اکنون بروید و در تاترهای این شهر بگردید و ببینید که چه بسیاراند هنرپیشه هائی که تنها آرزویشان این است که یکبار کارگردانی نقش

هاملت را به آنها واگذار کند. فردوسی چندین برابر شکسپیر داستان دارد که میتوان از آنها فیلم و نمایش تهیه کرد.اشخاص شاهنامه که شاعر شخصیت آنها را تا آن اندازه توصیف کرده است که هنرپیشه ای بتواند در نقش یک یا چندین تن آنها تخصص پیدا کند،دست کم به بیست تن میرسند.فقدان رشته های گوناگون هنر و بویژه هنر نمایشی سبب شده است که ما نتوانیم ابعاد وسیع هنر کسانی چون فردوسی و فخرالدین گرگانی و نظامی را بشناسیم و حتی همان هنرهای سنتی چون نقالی،شاهنامه خوانی،دفتر خوانی،تعزیه،پرده داری،خیمه شب باری و غیره از بین رفته اند،بدون آنکه وظیفه خود را به هنرهای نمایشی جدید نظیر تاتر و سینما و اپرا و نمایش عروسکی و فیلم نقاشی متحرک (کارتن) و نمایش رادیوئی و نمایش خیابانی و غیره محول کرده باشند.و هنر مینیاتور ایران که مهمترین موضوع های آنرا شاهنامه و خمسه نظامی تشکیل میداد تبدیل شده است به نمایش یک موضوع واحد و مکرر که یک زنی با اندام کشیده و چشمان مورب و موهای بلند در حالیکه سه تاری یا قرابه شرابی در دست دارد در جلوی پیرمردی که گویا خیام است طنازی میکند و پیرمرد با موهای آشفته جلوی شمعی نشسته و کتابی در دست گرفته و بطرف زن نیم خیز شده است.

بدین ترتیب در همان جریان محدود گشتن هنر به سه چهار رشته که عرض کردم،هنر نقاشی مینیاتورنیز به خدمت شعر تغزلی در آمده است.اکنون تصور کنید که اگر بخواهیم از یکی از داستان های شاهنامه فیلمی آبرومند تهیه کنیم به چه امکانات وسیعی از نظر هنر پیشه و کارگردان و فیلمبردار و آهنگساز و جامه ساز و دکورساز و آرایشگر و غیره و غیره نیاز داریم . این تنها یک نمونه از ابعاد وسیع هنر فردوسی است که در گذشته هنر نمایش های سنتی را تقویت میکرد و امروز میتواند به هنر نمایش های جدید مایه دهد.

ولی متاسفانه بخاطر عدم یا ضعف برخی از انواع هنر در ایران بی ثمر مانده است.صحنه های شاهنامه میتواند علاوه بر موضوع نقاشی،موضوع هنرهای دیگری چون دست بافهای گوناگون،سرامیک،گچبری،کنده کاری،نقاشی های دیواری و غیره قرار گیرد،چنانکه در گذشته بود.

گذشته ازهمه این بحثها،مابه کسی که درشاهنامه هنرشاعری وداستان سرایی میجویدتوصیه میکنیم که فقط یکی ازهمان هفت داستان راکه نام بردیم با وقت ودقت کافی بخواند ودرساختمان داستان،گفت وشنود پهلوانان،فرازونشیب ماجراها،لفظ شیوا ورفیع،احساسات رقیق وافکاربشردوستانه ی سراینده وقدرت او چه درتوصیف جریان داستان وچه در روانکاوی اشخاص داستان توجه کند.اکنون اگر آنچه راکه بنده دراهمیت هنر داستان سرایی درشاهنامه گفتم باآنچه قبلا دردیگراهمیتهای ادبی این کتاب گفتیم رویهم کنید،انصاف خواهید داد که شاهنامه درجهان ادب پارسی به کوهی عظیم میماند که سرش در آسمان ناپدید است.ودرست همین عظمت است که در کشوری که نقد ادبی از سطح انشاءهای ادبی فراترنرفته است،برای شاهنامه شهرتی ناشناس ایجاد کرده است.به سخن دیگر،شاهنامه مشهورترین اثر ادبی فارسی ودرعین حال ناشناخته ترین آنهاست.