سفر رستم به سمنگان

روزی رستم برای شکار به مرز توران رفت و شکار کرد و بخورد و بخفت. سواران تورانی رخش را در مرغزار یافتند و او را گرفتار ساختند و با خود به سمنگان بردند. رستم چون از خواب خوش برخاست و رخش را نیافت ردّپای رخش را بگرفت و به سمنگان رسید و شاه سمنگان او را به گرمی پذیرا شد و پذیرفت که رخش را بیابد.
ادامه نوشته

داستان رستم و سیاوش

چون چند سالی از تولّد سیاوش گذشت، رستم به درگاه کاوس رفت و از وی خواست که سیاوش را بدو سپارد تا وی را به نیکی بپرورد[۱] و کاوس فرزند را به رستم سپرد و رستم سیاوش را به زابلستان برد و پروردن گرفت و چون نیک ببالید و پرورش یافت او را به نزد کاوس بازآورد و در همین اوان، افراسیاب با صد هزار سوار به ایران تاخت و سیاوش از پدر خواست تا او را به نبرد با افراسیاب گسیل دارد. کاوس درخواست پسر را پذیرفت و رستم را سپه کش وی ساخت و با وی همراه کرد.
ادامه نوشته

داستان رستم و اکوان دیو

روزی کیخسرو با بزرگان در بزم نشسته بود که چوپانی خبر آورد که گوری زرد رنگ که به نیرومندی شیر است در گله پدید آمده است و یال اسبان را از هم می گسلد. کیخسرو به اندیشه فرو رفت و گرگین میلاد را به زابلستان فرستاد تا رستم را فراخواند و چاره ی این کار بسازد و رنج این جانور را از گله ی شاهی دور سازد. رستم به درگاه آمد و به بیشه رفت و سه روز در جستجوی آن گور بود تا سرانجام آن را یافت ولی تا کمند به سوی او پرتاب کرد گور از نظر پنهان شد و رستم دانست که آن گور نیست و اکوان دیو است و با زور بر وی چیرگی نتوان یافت. رستم سه روز بی آب و نان و خواب به دنبال اکوان بود تا آن که به چشمه ای رسید و رخش را آب داد و خود از خستگی به خواب رفت و اکوان در همین هنگام فرارسید و رستم را خفته یافت و او را با صخره ای که بر آن خفته بود برگرفت و به آسمان برد. رستم بیدار گشت و:

چو رستم بجنبید بر خویشتن                        بدو گفت اکوان که ای پیلتن

یکی آرزو کن که تا از هوا                         کجا آید افگندن اکنون ترا

سوی آبت اندازم ار سوی کوه                      کجا خواهی افتاد دور از گروه            ۴/۳۰۵/۶۵

رستم اندیشید که دیو واژونه ضد آن چه را که بگوید خواهد کرد بنابراین از دیو خواست تا او را به خشکی بیندازد و دیو او را به دریا افگند و رستم در حالی که با دستی نهنگان را می کشت و با دست دیگر شنا می کرد تندرست به خشکی رسید و خدای را سپاس گفت و به جستجوی رخش پرداخت تا آن که در بیشه ای خرّم رخش در گله ی افراسیاب یافت. گله بانان خواب بودند و رستم کمند افگند و رخش را بگرفت و گله ی فراوان را با خود براند و چون گله بانان او را دنبال کردند بسیاری از آنان را بکشت. افراسیاب چون از تنها آمدن رستم بدان بیشه آگاه شد با چهار پیل و سپاه فراوان به دنبال وی شتافت و با او به پیکار پرداخت ولی از رستم شکست خورد و گریخت و رستم به جایگاه خویش بازآمد و بار دیگر به اکوان دیو بازخورد:

ز فتراک بگشاد پیچان کمند                         بیفگند و آمد میانش به بند

بپیچید بر زین و گرز گران                         برآهیخت چون پتک آهنگران

بزد بر سر دیو چون پیل مست                     سر و مغزش از گرز او گشت پست

فرود آمد آن آبگون خنجرش                        برآهیخت و ببرید جنگی سرش           ۴/۱۳۹/۳۱۰

آن گاه برنشست و گله در پیش افگند و با پیل و خواسته ی فراوان که از افراسیاب به دست آورده بود به کیخسرو رو نهاد و چون به درگاه شاه رسید و مورد استقبال شاه و بزرگان قرار گرفت و اسبان را بر سپاه بخش کرد و پیلان افراسیاب را به شاه هدیه داد و پس از

داستان رستم و بی‍ژن

چون بیژن در توران گرفتار افراسیاب شد و به زندان افتاد کیخسرو به رستم نامه نوشت و از او خواست تا به توران رود و بیژن را برهاند. گیو پدر بیژن نامه ی شاه را به نزد رستم برد و پهلوان دلاور:
ادامه نوشته

داستان رستم و شغاد

شغاد نابرادری رستم بود که دختر شاه کابل را به زنی گرفته بود. شاه کابل باژ گزار رستم بود و سالانه یک چرم گاوزر برای رستم می فرستاد ولی پس از آن که شغاد دختر وی را به زنی گرفت متوقّع بود که رستم دیگر از وی باژ نستاند امّا فرستادگان رستم به کابل رفتند و از شاه باژحواهی کردند و این امر بر شغاد گران آمد و با شاه کابل به رایزنی پرداخت و بر آن نهاد که به نیرنگ رستم را به دام افکنده و بکشند. ( —> شغاد).
ادامه نوشته

اوصاف و تصاویر رستم در شاهنامه

از آن جا که رستم دلاور بی همتای شاهنامه است، فردوسی از او تصاویر و اوصافی ستایش انگیز به دست می دهد که به ذکر چند نمونه از این اوصاف و تصاویر اکتفا می شود:

یل صفت پناه ۲/۵۷/۱۱۹؛ پهلو پیش بین ۲/۶۱/۲۰۳؛ اژدها ۲/۶۴/۴۰؛ پهلو نیمروز ۲/۹۱/ ۲۸۰؛ تاجبخش ۲/۹۶/۳۸۳؛ یل دانش افروز پرخاشجوی ۲/۵/۱/۵۳۷؛ پیل سرافراز ۲/۱۱۵/۷۱۷؛ جهانجوی ۲/۱۲۱/۸۲۷؛ شیر نامبردار ۲/۱۴۴/۱ح، سپهبد ۲/۱۴۵/۲۸۴؛ شیردل ۲/۱۴۹/۳۴۲؛ نامبردار نیو ۲/۱۵۷/۳۷۳؛ شیر دژ آگاه نخجیر جوی ۲/۱۷۱/۱۸؛ گو پیلتن ۴/۲۵۷/۶۴۹؛ شیراوژن ۴/۱۱/۴۳؛ سپه دار گیتی فروز ۴/۱۰/۲۴٫

فرهنگ نامهای شاهنامه ، تألیف دکتر منصور رستگار فسائی ، مؤسّسه ی مطالعات و تحقیقات فرهنگی ، تهران ۱۳۶۹، صص ۴۰۹-۴۴۹

رستم آذری

رستم فرخ زاد (شاهنامه ی ثعالبی، صص ۳۵۶ و ۳۵۷) ثعالبی رستم فرّخ زاد را هم رستم آذری می خواند. —> رستم.

رستم تورگیلی

 از پهلوانان روزگار بهمن است که آذربرزین را آزاد کرد و سپس با بهمن جنگ ها کرد. (مجمل التواریخ، صص ۵۴ و ۹۲؛ حماسه سرایی در ایران، ص ۲۹۳؛ احیاءالملوک، ص ۴۳).

فرهنگ نامهای شاهنامه ، تألیف دکتر منصور رستگار فسائی ، مؤسّسه ی مطالعات و تحقیقات فرهنگی ، تهران ۱۳۶۹، صص ۴۵۴-

شاهنامه و میتولوژی

میتولوژی یک اصطلاح یونانی است و اساطیر هم که ما در فارسی می گوییم جمع عربی اسطوره واسطوره معرب واژه یونانی Historia  است.در یونانی  Mythosبه معنی افسانه های نخستین هر ملتی است درباره ی آفرینش جهان وبرخوردهای نخستین انسان با طبیعت و نیروهای نیک وبد که در گیراگیر این برخورد خدایان وشهریاران وپهلوانان هرملت ظهور می کنند.میتولوژی در یک جمله تاریخ فرهنگ مادی ومعنوی اولیه ی هرملت است.
ادامه نوشته

اهمیت شاهنامه ی فردوسی

همه ی ما هنگامی که ازاهمیت شاهنامه سخن به میان می آید دراین نظراتفاق داریم که شاهنامه یکی از مفاخرملی ماست.ولی بنده مطمئن هستم که اگرشما ازصد نفرنابرگزیده بپرسید که چراشاهنامه یکی ازمفاخرملی ماست بیش ازنفرآنها اهمیت ملی شاهنامه را درتبلیغ میهن پرستی وشاه دوستی وشرح پیروزیهای ایرانیان بردشمنان آنها می دانند.که تازه درهمین جا هم اغلب فراموش میگردد که شاهنامه سرگذشت شکستهای ایرانیان هم هست واصطلاحی که به طعنه می گویند “شاهنامه آخرش خوش است”از همین جا برخاسته است.به سخن دیگر وقتی ما ازاهمیت ملی شاهنامه سخن میگوییم غالبا تنها به اهمیتی که این کتاب برای ملیت ما داردنظر داریم.ولی اهمیت ملی شاهنامه خیلی بیش از این است.

برای شناخت همه ی جهات اهمیت شاهنامه باید بی اغراق دهها کتاب مستند وصدها مقاله ی تحقیقی نوشت واین کارهم وقتی ممکن است برپایه ی یک متن پالوده انجام گیرد.یعنی نخست باید تصحیح نسبتا معتبری ازاین کتاب فراهم شود ومتن کتاب ازدستبردهای بیگانه وچندین هزاربیت الحاقی پاک گردد.درتحت این شرایط اگر من بنا به سابقه ی یک ربع قرن کار باشاهنامه امشب درمحضر شما این گستاخی رابه خود می دهم ودرشرح برخی ازاهمیتهای این کتاب آنچه را که باید درهزار صفحه با ذکر شواهد فراوان گفت درچند صفحه خلاصه می کنم

بهیچ روی این ادعا را ندارم که حق مطلب را به خوبی ادا کرده وچیزی ناگفته نگذاشته باشم.

بلکه مطلبی است در حد یک یادآوری به شیوه ای که در خطابه مرسوم است آن هم خطابه ای که برای عموم علاقه مندان باشد ونه برای چند تن اهل فن.

شاهنامه و تاریخ

در شاهنامه بخش ساسانیان را که با حدود ۱۷هزار بیت بیش از یک سوم حجم کتاب را تشکیل میدهد معمولا بخش تاریخی شاهنامه مینامند.با آنکه این بخش نیز دارای مطالب افسانه ای بسیار هست ولی باز از نظر مطالب تاریخی دارای مآخذی به زبان های یونانی و لاتینی و ارمنی و سریانی و پهلوی و عربی و فارسی هستیم . ولی مطالب شاهنامه حتی پس از کنارگذاشتن افسانه ها و شرح و بسط های شاعرانه آن باز از نظر مقدار بر مطالب آثار دیگرمیچربد. گذشته از این در بخش به اصطلاح داستانی و نیمه تاریخی شاهنامه نیز مطالب تاریخی بخصوص درباره اشکانیان هست که شناخت کم وچون آن ها بخاطر کم اطلاعی ما از جزئیات تاریخ آن دوره دشوار است.به گمان من ازمطالب شاهنامه از منوچهر تا دارا فقط مقدار ناچیزی تاریخ هخامنشی و روایات اوستائی وبیش از هشتاد در صد آن تاریخ و ادبیات پارتی است.اخبار بیشتر این پادشاهان بویژه آنچه درپادشاهی کیخسرو آمده است بهیچ روی نمیتواند با سرگذشت کی های اوستائی ارتباط داشته  باشد و گویا این علت که در روایات ملی ما شاهان و تیول داران پارتی نسبت خود را به شاهان و پهلوانان اوستایی میرسانند یا میرساندند سبب خلط تاریخ و ادبیات پارتی با روایات اوستایی شده است.

شاهنامه و فرهنگ باستان

اگر شما بخواهید درباره رسوم کشورداری وآیین های اداری ودرباری ایران قبل از اسلام تحقیق کنید مانند اخذ مالیات ،سکه زدن،نوشتن نامه های دولتی،فرستادن وپذیرفتن سفیر،تشکیلات سپاه،سلاح های جنگی،رسم تاجگذاری،آیین باردادن وغیره وغیره.یا خواسته باشید درباره مراسم خانوادگی واجتماعی تحقیق کنید،مانند زناشویی،نامگذاری روی کودک ،آیین مهمانی ومیزبانی،رامشگری ومیگساری،جامه وآرایش وبوهای خوش،برگزاری جشن های ملی چون نوروز ومهرگان،آذین بستن شهر،هدیه دادن ونثار کردن،سرگرمی ها وبازیها چون شکار واسبدوانی وچوگان وشطرنج ونرد،برخی روابط ومناسبات میان اعضای خانواده و افراد جامعه ،اعتقادات اخلاق ودینی مردم تا برسد به آیین سوگواری وتدفین. یا خواسته باشید درباره ی طبقات اجتماع و مشاغل گوناگون و وضع زنان تحقیق کنید.ویا خواسته باشید

 د رباره ی برخی دانشها وفنون چون پزشکی ونجوم وموسیقی وشعر تحقیق کنید…در تحقیق همه این زمینه هایکی از مآخذ مهم شما وگاه تنها مآخذ شما شاهنامه ی فردوسی است.

شاهنامه و ادبیات پهلوی

چنانکه معروف حضار محترم هست اهم آنچه از ادبیات پهلوی به ما رسیده است نوشته های

دینی زردشتی است و از ادبیات غیر دینی آن جز چند نوشته کوچک چون کارنامه اردشیر بابکان و منظومه یادگار زریران و منظومه درخت آسوریگ و رساله خسرو و ریدگ و رساله ای در بازی شطرنج و نرد چیز دیگری بجای نمانده است. از سوی دیگر میدانیم که بخش مهمی از ادبیات فارسی به مآخذ پهلوی برمیگردد. از این قبیل اند ادبیات منظوم و منثور حماسی ،بخش مهمی از ادبیاتی که به آئین یا آئینه خسروان شهرت دارد،مانند کلیله و دمنه و سندباد نامه و مرزبان نامه و قابوس نامه  و نصیحه الملوک و غیره،همچنین بخش مهمی از ادبیات اندرز،چه آنهائی که به صورت رساله های جداگانه تدوین شده اند،مانند ظفرنامه منسوب به ابن سینا،و چه آن بخشی که با مطالب آثار دیگر درآمیخته اند.همچنین برخی از منظومه های عاشقانه چون ویس و رامین.و نیز رساله هائی در علوم و فنون گوناگون دیگر،مانند بازنامه و رسالاتی در آداب شکار و حرب و غیره. برخی از آثار پهلوی در سده های دوم و سوم و چهارم هجری به عربی و فارسی ترجمه شدند.تنها آنچه ابن ندیم در کتاب الفهرست از ترجمه های پهلوی به عربی نام میبرد نزدیک صد کتاب و رساله است. ولی متاسفانه نه تنها اصل پهلوی،بلکه تقریبا همه ترجمه های عربی و فارسی این آثار از دست رفته اند و آنچه در بالا از آن نام رفت آثاری است که غالب آنها بر اساس ترجمه های عربی و فارسی تدوین گشته اند. شاهنامه فردوسی تنها حجم آنرا که در نظر بگیریم یکی از مهمترین این آثار است و ما با داشتن شاهنامه ترجمه شاعرانه ای از خداینامه و تعداد زیادی از رسالات کوچک و بزرگ پهلوی از جمله کارنامه اردشیر بابکان و یادگار زریران و یادگار بزرگمهر که اصل پهلوی آنها نیز مانده است،در دست داریم.

شاهنامه و فرهنگ اسلامی

شاهنامه بخاطر محتوای غنی وچند سویه با پرسویه خود که قبلا به برخی از آنها اشاره شد،بلافاصله پس از نگارش آن مورد استقبال افراد وطبقات مختلف جامعه از شاعر و مورخ ولغوی و حکیم ونقاش و نقال تا برسد به ماموران دولتی و سپاهیان و دایگان و درباریان قرار گرفت و بدین ترتیب بسیاری از آنچه که شاهنامه از فرهنگ باستان ایران گرفته بود،از

 میتولوزی و تاریخ و آئین کشورداری و بسیاری از آداب و رسوم خانوادگی و اجتماعی،به فرهنگ ایران اسلامی منتقل گردید و بدین ترتیب شاهنامه مانند پلی شد که دو فرهنگ پیش از اسلام و بعد از اسلام ایران را به یکدیگر متصل ساخت و آن استمرار فرهنگ ایران که با حمله عرب آسیب بزرگ دیده بود بوسیله شاهنامه تا حد زیادی مرمت یافت.تحقیقات بسیار زیادی لازم است تا بتوان همه جنبه های نفوذ شاهنامه را در زندگی ایرانیان نشان داد،از نفوذ شاهنامه در ورزش باستانی گرفته تا برسد به ادبیات توده و هنرهای نمایشی که پائین تر به آن اشاره خواهد شد.و یا برای مثال،بخش بزرگی از نام های ایرانی که ما روی کودکان خود میگذاریم اگر بگذاریم- در اصل از شاهنامه گرفته شده اند.چون اغلب آنها به این صورت در آثار پیش از شاهنامه نیامده اند.همچنین شاهنامه در کنار خمسه نظامی یکی از مهمترین منابع موضوع هنر مینیاتور و تذهیب کتاب است و از میان آثار فراوان آن،دوتای آنها،یعنی شاهنامه بایسنغری و شاهنامه شاه طهماسبی م

شاهنامه و زبان فارسی

اگرچه قرنهاپیش ازفردوسی زبان فردوسی زبان رایج گفتاردرسراسرایران شده بود،ولی ازعمرآن بعنوان زبان نوشتاروجانشین زبان پهلوی وعربی بیش ازصدسالی نمیگذشت ودراین مدت همیشه این زبان درمیان ایرانیان هواخواه زبان عربی دارای دشمنان خطرناکی بودکه به ویزه پس از پایگیری دولت ترکان غزنوی برقدرت آنها افزوده گردید ویکی دوبارموفق شدند زبان نامه های دولتی رادوباره ازفارسی به عربی برگردانند.هستندکه معتقدند که بدون نیازی که درمیان اهل قلم به شاهنامه پیداشده بود،زبان عربی جای زبان فارسی رامیگرفت ویادست کم موضوع آنرابه عنوان زبان نوشتاربسیارضعیف می کرد.صرف نظر ازاین موضوع،شاهنامه به خاطرگنجینه بزرگ واژه های فارسی آن،برای موجودیت زبان فارسی اهمیت کمتری ندارد.اگرماازمیان آثارموجود وکهن زبان فارسی آنهایی راکه مانند شاهنامه رقم واژه های بیگانه آنهانسبت به کل واژه های کتاب ازحدود پنج درصدبیشترنیست،به یکجاگردآوریم،حجم همه آنهارویهمرفته به حجم شاهنامه نمی رسد.بطوریکه اگرشاهنامه را نداشتیم ،هرکس میتوانست ادعاکندکه زبان فارسی بدون رقم بزرگی ازواژه  های بیگانه،زبانی ناتوان یادست کم فاقد فصاحت وشیوایی است.از اینرو اگرشاهنامه را تیرک میانی خیمه ی زبان فارسی بنامیم اغراق نکرده ایم.

شاهنامه و هنر شاعری

ارزش ادبی یک اثرعبارت است ازمجموعه ارزشهایی که آن اثرازجنبه های گوناگون دارد.
ادامه نوشته

شاهنامه و ملیت ایرانی

پس از سقوط دولت ساسانی سه چهار قرن مبارزه ی ایرانیان برای بیرون راندن تازیان گاه مانند قیام ابومسلم وبابک واسفار ومرداویج کمابیش با شکست روبروگردید وگاه به تشکیل حکومت های غیرمستقلی چون طاهریان و نیمه مستقلی چون سامانیان انجامید وگاه اگر در مورد آل بویه ایرانیان بغداد را هم گرفتند وبر خلیفه عباسی جز عنوان امیرالمومنین چیزی باقی نگذاشتند کوشش مهمی در زمینه ی زبان و فرهنگ ملی که مهمترین نشانه های استقلال ملی هستند از خود نکردند.ودیگر اینکه ایرانیان را مانند املاک شخصی میان فرزندان خود تقسیم کردند .
ادامه نوشته

عوامل گرایش به قالب غزل سرایی در عصر حال

غزل، یکی از قدیمی‌ترین قالب‌های شعر فارسی است که شاید اگر در ادبیات جهان دنبالش بگردیم شکل‌هایی نزدیک به همین قالبی که در زبان فارسی وجود دارد را بتوانیم بیابیم.

ادامه نوشته

شاهنامه و ادبیات فارسی

با توجه به محتوای غنی شاهنامه از یک سوی و اهمیت آن برای زبان فارسی ازسوی دیگر ، و با در نظرگرفتن این که شاهنامه کهن ترین اثر شعر فارسی است که به طور کامل به دست مارسیده است . می توان تأثیر بزرگ این کتاب را بر سراسر ادب فارسی حدس زد . نه تنها مورخان و فرهنگ نویسان و حماسه سرایان و مؤلفان کتب اخلاق ، بلکه اکثر متفکرین وشعرای بزرگ زبان فارسی از آن میان شیخ فرید الدین عطار ، عمرخیام ، شیخ اشراق سهروردی ، مولانا ، سعدی و حافظ هریک به نحوی از شاهنامه تأثیر پذیرفته اند . ولی شاهنامه به عنوان بزرگترین منبع تاریخ و افسانه و لغت و حکمت و اخلاق ایرانی تنها بر طبقه شاعران و متفکران پس ازخود تأثیر نکرده است .

ازمیان آثارادبی ماهیچ اثری به اندازه شاهنامه فردوسی ودیوان حافظ هم نتوانسته اند آن دیوار ضخیمی که طبقه باسواد را احاطه می کند بشکافند و به میان توده مردم نفوذ کنند ، و از میان این دو اثر باز شاهنامه به علت شهرت افسانه های آن معروف بوده های وسیع تری ازمردم ایران است . حتی ایرانیانی که زبان مادری انها فارسی نیست ونیزملل همسایه ایران چون ترکها وروس هاوعرب ها.همچنین بخش بزرگی ازادبیات توده ازتأثیرشاهنامه برکنارنمانده است.چه آنهایی که تدوین گشته اند،مانند داراب نامه وسمک عیارتابرسد به حسین کرد وامیرارسلان رومی وحماسه کورغلی،وچه آنهایی که به صورت روایات شفاهی درباره ی ماجراهای پهلوانان شاهنامه درمیان توده مردم جاری است وبخش مهمی ازآنهارا نیزچند سال پیش آقای ابوالقاسم انجوی شیرازی گرداوری کرد ودرسه جلد باعنوان مردم وشاهنامه انتشار داد.

غزل اصفهان

نگاهی به سروده‌های خسرو احتشامی

از دیرباز شعر و هنر اصفهان زینت‌بخش اوراق درخشان تاریخ ادبیات فارسی بوده و شاعران و ادیبان این خطه از برجسته‌ترین سخن وران به‌شمار می‌رفته‌اند. دراین یان غزل امروز اصفهان جایگاهی ویژه و خسرو احتشامی پایگاهی نغز و درخور دارد. در این مقاله ضمن بیان برخی ویژگی‌های غزل امروز اصفهان، به نقد و تحلیل مجموعة حماسه در حریر از این شاعر خوش‌بیان می‌پردازیم. او به‌راستی خسرو غزل‌های شیرین اصفهان است که از پیروان راستین شیوۀ غزل ناب و معتدل در دوران معاصر به‌شمار می‌آید. تصویرهای زیبا و چشم‌نواز، ترکیب بدیع، تأثر از زبان و فرهنگ ترکی قشقایی، تناسب موسیقایی، و عاشقانه‌های بسیار صمیمی و روح‌پرور، برخی از ویژگی‌های غزل احتشامی است؛ ضمن این‌که در حوزه‌های زبان، عاطفه و اندیشه به سعدی، حافظ و صائب تبریزی توجهی ویژه‌ دارد. چهارچوب نوشتار حاضر بر مبنای چهار محور اندیشه، عاطفه، زبان و موسیقی است. در پایان نیز به بررسی توصیفات شاعر از شهر اصفهان پرداخته‌ایم.